• دعاها و اذکار مختلف مي‌خواند، رياضت‌هاي گوناگون مي‌کشيد، هر توسل و نذري مي‌کرد، حتي به علم جفر و اسرار حروف و اعداد هم متوسل مي‌شد تا شايد براي لحظه‌اي هم که شده جمال خورشيد را به نظاره بنشيند و اين آرزوي ديرينه خويش را برآورده سازد. جست‌وجوي مقدسي بود؛ اما بي‌اثر. گاه نورانيتي مي‌ديد و حال معنوي بسيار خوبي به او دست مي‌داد؛ ليکن خبري از يار نمي‌يافت. ديگر نااميد شده بود تا اين‌که ...
  • هزار سال قبل، نه خيلي بيش تر! سال 393 هجري قمري بود. حسن مثله در خانه اش خواب بود.او در نيكوكاري و ايمان، بين مردم ضرب المثل بود. مدام از خواب مي پريد و دوباره به خواب مي رفت. انگار منتظر يك اتفاق بود. اتفاقي كه نمي دانست چيست!

دسته بندی